فندق ما، پارساجونيفندق ما، پارساجوني، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

پارسا، فندق ما

خونه به خونه

سلام دردونه مامان. بعد از اون اتفاق ناگوار دیگه حوصله نوشتن نداشتم تا اینکه دیگه امشب عزمم رو جزم کردم و اومدم پای کامپیوتر تا مثل همیشه یه سر به وبلاگت بزنم و برات یه کم درد دل کنم تا وقتی بزرگ شدی اینا رو بخونی و بفهمی که مامان و بابای خوبت چقدر به فکر تو هستن و تمام عمر و هستی شون رو برای تو میذارن خب حالا زیاد از خودمون تعریف نکنیم یه وقت یه فکرهای دیگه هم میکنی. تقریبا حدود دو هفته میشه که درگیر فروش خونه و خرید یه خونه دیگه تو یه محله خیلی خوب هستن و بازم به خاطر تو.چون تو داری بزرگ میشی و به خونه و محله ای بهتر با بچه های به قول خودمون با کلاس تر و از همه مهم تر یه پارک خوب و نزدیک خونه نیاز داری .الان یه هفته هست که از فروش...
24 آبان 1390

دو کلام حرف مردونه

سلام نازنين پسرم. بله ...... درسته ...... باباست. بعد چند وقت بابا اومده باهات درد دل کنه. البته شايد درست نباشه بگي درد دل، يه حرفايي که دوست داشتم الان بگم و تو وقتي بزرگ شدي بشنوي ميخوام وقتي بزرگ شدي يه چيزايي را که من در مورد بچگي ام نميدونستم شما بدوني. بدوني که وقتي بچه ها ميخندند دارند بهترين لحظه هاي زندگي مامان و باباهاشون را مي سازند. بدوني که همه تصميمات و برنامه هاي خرد و کلان زندگي مون ديگه بر اساس وجود نازنين تو و آسايش و ارامش تو پيش ميره. حاضريم بدترين سختي ها را بکشيم که چيزي از تو کم نذاريم. حتما من هم وقتي کوچولو بودم اقا جون و ماماني همين حس را داشتند. من که ازشون سپاسگزارم، کاش باور کنند....
9 آبان 1390
1